محل تبلیغات شما
چنانکه می دانیم، دولت نابوده شده آشور دارای دین رسمی بود. دولت ماد بسیاری از نظاماتش را از آشوریان اقتباس کرده بود. داشتن دین رسمی و همگانی نیز یکی از مستمات شاهنشاهی ماد بود. شرط لازم تداوم شاهنشاهی مستم آن بود که وحدت دینی و عقیدتی در سراسر سرزمینهای تابع شاهنشاهی ایجاد گردد، و این مستم همه گیر شدن دین زرتشت در میان ایرانیان و ذوب شدن دینهای کهن ایرانی رسوخ یافته بود، و نامهای برخاسته از تعالیم زرتشت ( همچون فرورتیش و هو خشتر ) نشان می‌دهد که این تعالیم تا سده هشتم پ م در میان قبایل ماد ریشه ط بوده است. ( به یاد داریم که پدر دیائوکو نامش فرورتیش بود ، و پیش از او نیز نام کاوی خشتر را در نوشته های آشوریان دیدیم. ) تشکیل دین رسمی و ترویج آن نیز مستم تدوین تعالیم دین بود _ تعالیمی که به زرتشت نسبت داده می شد و قرار بود که به عنوان مرجع آداب و رسوم عبادی و همچنین احکام قضایی و واجبات کشوری دادی مورد پیروی قرار گیرد ، و نیر براساس آنها برای معاملات و داد و ستدها احکام و مقرراتی وضع شود. این داستان شاید راه به جائی ببرد و مبتنی بر یادهای مبهم جمعی بازمانده از روزگار مادها بوده باشد. می توانیم تصور کنیم که ضرورت تشکیل دین رسمی و همگانی سبب شد که هو خشتر دبیرانی را مامور کند تا تعالیم زرتشت را برایش تدوین کنند. به یاد داریم که سلطنت مان نا چندین سده دیرینه تر از سلطنت ماد بود، سپس بخشی از شاهنشاهی ماد را تشکیل داد. لازم به توضیح نیست که نظامات سلطنتی( از جمله تشکیلات دینی ) در مان نا دارای سابقه طولانی بوده است. نشانه هائی نیز از وجود دبیران نویسنده در مان نا خبر می دهد، درحالی که تاکنون هیچ اثری از اینکه مردمی از قبیله سلطنتی ماد خواندن و نوشتن می دانسته اند به دست نیامده است. در یک سند آشوری خبر فرستاده شدن ستون یاد بود از طرف شاه مان نا به دربار شاه آشور آمده ، که حتما ستونی بوده که بر رویش مطالبی ( مثلا سوگند نامه پابندی به عهد و پیمانهائی که شاه مان نا در حضور شاه یا خدای آشور سپرده بوده ) نگارش شده بوده است، و این دلیل بر آن است که در مان نا تشکیلات دبیران سلطنتی وجود داشته که چه بسا خواندن و نوشتن را در آشور یا آرمنیه آموخته بوده اند. به عبارت دیگر، پیش از تشکیل پادشاهی ماد سواد داری در میان افرادی از وابستگان به دربار مان نا رواج داشته. پیش از این دیدیم که کاوی ها در دوران ماقبل ماد هم امیر بودند و هم رهبر دینی. خاندان سلطنت مان نا نیز می توانسته شامل این تعریف شود ؛ زیرا هر چند که مان نا از نظر تمدنی چند مرحله از زمان کاوی ها پیشرفته تر بود، ولی خاندان سلطنتی مان نا سرپرست دین هم بودند. می توان تصور کرد که دبیرانی که احتمالا تعالیم زرتشت را برای دربار شاهی ماد تدوین کردند مردمی از قبیله سلطنتی مان نا بودند که خواندن و نوشتن می دانستند و از رهبران دینی مان نا بودند. برای این فرض دلایلی وجود دارد: مغان زمان ساسانی از نبیرگان مردمی بودند که روزگاری در همین کشور مان نا می زیستند؛ آنها زرتشت را منتسب به قبیله خودشان می دانستند. منحصر کردن زمان ظهور زرتشت توسط نبیرگان این مغان در زمان ساسانی به اواخر دوران سلطنت هو خشتر را باید در پیوند با آغاز رسمیت یافتن دین زرتشت در دربار ماد دانست؛ البته دینی که اسم زرتشت را بر خود داشته ولی همه رسوم و آدابش را از دینهای کهن منطقه گرفته بوده، از جمله تقدس آذر که توسط همین تدوین کنندگان تعالیم زرتشت به زرتشت نسبت داده شد. تقدس آذر در سلطنت ماد رسمیت یافت. در سنگ نگاره ئی بر فراز گوی که احتمالا از آن هو خشتر باشد نشان داده شده که شاه در برابر آذر ایستاده مشغول عبادت است و مغ در سوی دیگر آذر ایستاده و امامت می کند ، و احتمالا اورادی که به زرتشت نسبت داده بوده اند را می خواند. شاید در همین زمان بود که عبارت (( دین مزدایسنیش )) ( دین مزداپرستی ) ابداع شد تا از آئینی که اینک رسمیت یافته بود تعریف دقیقی به دست داده شود، دینی که بر پرستش آفریدگار و پروردگار یکتای نادیده وصف ناپذیر بنا شده بود. اگر این فرضیات و حدسیات بتوانند ما را قانع کنند، می بایست که مغان مان نایی را تدوین کنندگان حدود و ثغور آن دین طبیعی بر آمده از سنتهای دیرینه مردم بخش شمال غربی فلات ایران دانست که به زرتشت نسبت دادند، و نام دیگرش (( دین مغان )) شد، چنانکه همه مورخان یونانی باستان آن را (( دین مغان )) می نامندند، و حتی زرتشت را مغ می پنداشتند. احتمالا بخشهائی از اوستا، از جمله گاته ها و یسنه هفت بندی، و بخشهائی از یشتها و بن دهشن و وندیداد، به ویژه داستانهای حماسی و اساطیری نیمه شرقی فلات ایران، در همین زمان گرد آوری و تدوین شد. هر چند که یقینا سروده های زرتشت در سینه های مومنین به دین او محفوظ بوده ، ولی تصور می رود که این تعالیم و آنچه بخشهای بسیار کهن اوستا نامیده می شود تا آن زمان به صورت پراکنده در برخی از مناطق نیمه شرقی فلات مدون شده بوده است. مغان بی خبر از همه آنچه در این متون آمده بوده ، و به کلی ناآشنا با اشخاصی که نامشان در اوستا آمده و همچنین نامهای جایهای دیرینه که دیگر تغییر نام داده بوده، به دستور شاه ماد متصدی گرد آوری و تدوین تعالیم زرتشت شدند. تدوین تاریخ برای قوم ایرانی نیز ضرورت پیدا کرده بود تا قدمت تاریخی شاهنشاهی را نشان دهد. همان گونه که آشوریان و کلدانیان تاریخ مدون چندهزارساله داشتند و به آن می بالیدند، ایران نیز می بایست که دارای تاریخ مدون شود؛ و این نیز از مستمات دولت شاهنشاهی بود. تصور اینکه روایتگران داستانهای حماسی از مرکز و شرق فلات ایران دعوت شدند تا دانسته هایشان را در اختیار مغان قرار دهند که باز نویسی شود خردپذیر است. داستانهای نیاکان و تلاشهای تمدنی شان و جنگهای پیروزمندانه شان با بیگانگان اشغالگر ( اژدهاگ بیوراسپ ) و تشکیل نظامهائی که سلطنتهای پهناور جمشید و فریدون و ایرج و کی کاووس و کی خسرو و کی کواد و لهراسپ و گشتاسپ و اسفندیار نامیدند، و پهلوانیهای نریمان و زال و رستم و سهراب و اسپندیار امثال آنها ، به علاوه شرح زندگی پر افتخار زرتشت، به عنوان مظهر هویت ملی ایرانیان وارد اوستا شد. این داستانها تداوم دیرینه دین و سلطنت در ایران را نشان می داد، و برای شاهنشاهی ماد قدمت تاریخی هزار ساله و بیشتر ایجاد می کرد. این داستانها به مثابه شناسنامه ملی ایرانیان بود. مردمی که از این زمان به بعد این داستانها را در جای کشور از زبان مغان و روایتگران حماسه ها می شنیدند با شنیدن سرگذشت پیروزمندانه نیاکان خویش مالامال از غرور و عرق ملی می شدند و حس سلحشوری در آنها اوج می گرفت، و آماده می شدند که هر چه بیشتر برای تقویت پایه های شاهنشاهی ماد که مظهر وحدت و قدرت و شکوه ملی بود جانفشانی کنند. سپهداران و پهلوانان کشور وقتی می شنیدند که رستم با آن زور و بازو و با آن قدرت و عظمت و نیروی هزار مرده که داشت با دل و جان در خدمت شاه و دربار ایران بود و هدفش آن بود که ایرانی و شاه ایران شاد باشند، طبیعی بود که در درون خودشان بکوشند تا از خویشتن نسخه دوم رستم را بسازند و با دل و جان فرمانها و خواسته های شاهنشاه ماد را به اجرا در آورند. ما وقتی این داستانها ( اساطیر ) را می خوانیم متوجه می شویم که سرگذشتهای نیاکان دیرینه در سراسر کشور از شرق و غرب و شمال و جنوب به نحو بسیار زیبایی در ادغام شده اند، و ایرانیان سراسر فلات را یک قوم واحد به هم پیوسته دارای سرنوشت واحد و مرتبط نشان می دهند. البته وقتی این داستانها تدوین می شده چنین تعمدی در کار نبوده ، ولی از آنجا که روایتگران از سراسر فلات ایران آمده بوده اند، به طور خود به خودی چنین موزائیک زیبائی ایجاد شده است. طبیعتا تدوین کنندگان تعالیم زرتشت متولیان دین رسمی نیز شدند، و نخستین بار در تاریخ ایران طبقه متولیان دین ظهور یافت که نامش منتسب به قبیله مغان بود. قبیله مغان یکی از قبایل تشکیل دهنده اتحادیه ئی بوده که پیشترها سلطنت مان نا را تشکیل می دادند. آنچه سبب شده که همین مغان چند سده بعد از این زمان ادعای انتساب زرتشت به خودشان و ادعای مالکیت تاریخی دستگاه تولیت دین زرتشت کنند را نیز باید در همین موضوع جستجو کرد. ورود ایزدان مطرود زرتشت به آئین منتسب به زرتشت، و رواج پرستش (( آذر )) و (( میتر )) و (( اناهیته )) را نیز باید به همین مغان تدوین کننده دین رسمی ماد نسبت داد. تصور اینکه تقدس و پرستش این ایزدان در دورانهای متاخرتر از دوران ماد وارد دین زرتشت شده باشد دشوار است؛ ولی تعمیم پرستش آنها که توسط همین مغان ترویج می شد به کندی در درون فلات ایران تحقق پذیرفت، به گونه ئی که از زمان خشیارشاه به بعد در پارس نیز شروع به تعمیم یافتن کرد، در زمان اردشیر دوم پرستش میتر و اناهیته در کنار اهورمزدا رواج یافت، و پرستش دیگر ایزدان کهن آریایی نیز تا پایان دوران هخامنشی همه گیر شد. رسم قربانی حیوانات برای خشنودی خدا و همچنین نوشیدن هومه که زرتشت صریحا ممنوع اعلام کرده بود توسط این مغان تبدیل به بخشی از مراسم آئینی ( طقوس ) شد، و در بخشی از اوستا تدوین شده توسط آنها و اخلافشان از زبان زرتشت برای اجرای این مراسم آئینی احکام و مقررات و آدابی وضع گردید، تا جائی که هومه به معنویت مقدسی تبدیل شد که اهورمزدا آن را آفریده بود تا به عنوان عنصر شادی آفرین و زندگی افزا در خدمت مزدایستان باشد. به خلاف دیگر ادیان خاورمیانه یی که به هنگام تدوین کتاب دینی شان به برده گیری و برده فروشی و برده داری به عنوان یکی از مستمات جامعه دینی نگریسته احکامی برای به بردگی گرفتن انسانهای آزاده غیر خودی و خرید و فروش انسان وضع کرده اند که از جانب خدایشان فرستاده شده بوده، در جامعه ایرانی از آغاز تشکیل سلطنت ماد تا پایان شاهنشاهی ساسانی چند بار اوستا باز تدوین شد، ولیتنها موضوعی که هیچ گاه در احکام دینی اشاره ئی به آن نرفت برده گیری و برده داری و خرید و فروش انسان بود. زیرا برای ایرانی قابل تصور نبود که بشود یک انسان آزاده را به پایه حیوانات پائین آورد و او را خرید و فروش کرد. متون دینی ایرانیان چنان در قبال برده داری خاموش است که انگاری اصلا خبر نداشته که موجودی به نام برده در جهان وجود دارد و می شود انسانهای آزاده را مثل هر حیوانی به تملک در آورد و او را به بازار برد و به همراه کالاها و خر و گاو و گوسفند به معرض فروش نهاد. دین و فرهنگ ایرانی به برده داری به عنوان موضوع (( عدم )) نگریست و درباره آن مطلقا سکوت کرد. به خاطر این نگرش فرهنگی بود که از آغاز دوران مادها تا پایان دوران ساسانی هیچ گاه برده داری و خرید و فروش انسان در جوامع ایرانی رواج نیافت. تنها کتاب دینی جهان که برده داری را تایید نکرده است اوستا است.

سپنتا آرمیتی امشاسپند اسپند یا اسفند

ده مهر جشن مهرگان

شهریور ( شهریاری ، وهوخشترا، خشترا )

زرتشت ,دین ,ماد ,مان ,تدوین ,نا ,مان نا ,دین رسمی ,بود که ,تعالیم زرتشت ,برده داری ,کنندگان تعالیم زرتشت ,تدوین کنندگان تعالیم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

. حیوانات خانگی snugunmoti adehdehol bumbxideto Cheap Jerseys China eshgham-m morlapana بهترین آهنگ های 2019 SwSFics